بسم رب العشق و شوق و شور و شِین - مُنزِل وحی لثارات الحسین
سه شنبه, ۲۷ بهمن ۱۳۹۴، ۰۱:۰۲ ق.ظ
میخواهم از دلتنگی هایم از یاد یاران سفر کرده،از شقایق های پرپر بگویم،آنان که عاشقانه رفتند ،بال و پر گشودند و به اوج رسیدند.
از ستارگان شهرمان ،از بسیجی های روح الهی ، سید علی بگویم،از امیرعلی هویدی ،ازسید مجتبی ابوالقاسمی ،از علیرضاحاجیوند قیاسی ازپرستوهای عاشقی که چه زیبا بال و پر زدند بر فراز دریای شهادت
امروز عصر وقتی به استقبال دوستان رفته بودیم وقتی ماشین ایستاد ونگاه می کردم ، خیلی دلتنگ بودم .علی جان پدرتان هم به استقبال امده بود ...............
اما نه با خودم گفتم، گوی که حضرت زینب (س) گفته است که ای امیرعلی ،سید مجتبی ،علیرضا شما بمانید! امیرعلی ،سید مجتبی ،علیرضا شما بر عهد خود وفا کردی و با اهدای خون وفای به عهد را معنا بخشیدید.
بسم رب العشق و شوق و شور و شِین - مُنزِل وحی لثارات الحسین
عطر نرگس کرده پُر جان را مَشام - میرسد دل را خبرهایی ز شام
در نبل، زهرا، حلب، فوعه، دمشق - دل برآشفته جهان را شور عشق
از عدن تا الرُّمادی تا حلب - گشته از بیدادِ شب جانها به لب
این برآشفتن جهان بسیار را - رمز و رازی هست پنهان کار را
مینوازد ارغنون اوای راز - یوسف گمگشته میآید به ناز
خونِ جاری از تن مردان عشق - لاله زاری کرده برپا در دمشق
لالهها عطر تمنّا میدهند - بوی یاس مانده تنها میدهند
لالهها بوی جَلیلی میدهند - بوی روی خورده سیلی میدهند
بوی پهلوی شکسته میدهند – بوی دست پینهبسته میدهند
بوی تنهایی و غربت میدهند - بوی فرق خورده ضربت میدهند
لاله لاله، دستهدسته، در کفن – شاهدانِ کُشتۀِ دور از وطن
در میان آتش و باروت و دود - غرقه در خون گشته کوه و دشت و رود
پیکر دریادلان اطلسی - غرقه در خون در شب دلواپسی
میرود خون از تن صاحب دلان - قوم از خود در ره حق غافلان
لاله میگوید اذان الله را - تا به خون گیرد وضویش ماه را
غرقه در خون بر زمین افتاده است - پیکر مردان بیپروای مست
عطر ناب کربلا پیچیده باز - بیرق سرخ حسینی در فراز
از خروش یالثارات الحسین - گشته آشوبی به پا در عالَمِین
کَس چه میداند که این آشوب چیست – مینوازد آنکه بر در کوب کیست
کَس چه میداند که شاید آید او - پرده از رخساره مه بگشاید او
گرچه او را کَس خبر از غیب نیست - آرزوها بر ظهورش عیب نیست
میچکد بر دامن اشک از دیده یاس - لالههایش را به خون آغشته داس
در سکوت خیمههای سوخته - یاس نیلی دیده بر شب دوخته
میکشد او انتظارِ ماه را- تا علمداری کند الله را
شب شکاری میرسد پوشیده نور - در کف او بیرق سبز ظهور
بر غرورِ حُسنِ او مه بُرده رَشک - میرسد از ره علم بر دوش و مَشک
عطر نرگس میرسد از باغ عشق- لالهزاری گشته صحرای دمشق
یار میآید ز ره دلسوخته - کربلا را سِرّ عشق آموخته
آید از ره منتقم بر رنج یاس - شیعه میگردد ز تنهایی خلاص
یار میآید ز ره هشدارها - دارد او یاری طلب از یارها
ای قمر رویان علم بر دوشها - باید از جام شهادت نوشها
یار میآید قسم بر فاطمه - تا دهد او رنج ما را خاتمه
یار میآید قسم براشک یاس – تا کند آل سعودی را قصاص
شعر ازمنصور نظری
۹۴/۱۱/۲۷