شهید عبدالحسین عباس دمی
دوشنبه, ۱۳ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۱:۲۴ ق.ظ
قبل از عملیات فتح المبین در یکی از پادگانها مستقر شده بودیم .از صبح زود که برای نماز بیدار می شدیم ،بعد از صرف مختصری صبحانه مشغول تمرینات سخت رزمی بودیم، تمرینات ما تا نیمه ای از شب ادامه داشت (البته ظهر مقداری وقت برای خواندن نماز ظهر ،عصرو صرف نهار به ما می دادند ) بعداز فارغ شدن ازتمرینات سخت وفشرده هرکدام از بچه ها پایش به سالنی که خوابگاه ما بود می رسید، در گوشه ای از آن بدون صرف شام از فرط خستگی خواب می رفت.(خواب شبانه ما حدود دویا سه ساعت بودفردا باز هم تمرینات شروع می شد. ). یک شب که خواب بودم یک لحظه چشمانم را بازنمودم دیدم یکی از بچه ها دارد نماز شب می خواند ، به شوخی او گفتم :بیا بخواب ، خسته نیستی؟ نمازا یومیه ات بس است ،ملائک را هم خسته کردی بزار این وقت شب انها هم استراحت کنند،وبعد خوابیدم . فرداصبح او را دیدم در تمرینات نفر اول ایستاده بود.به شوخی گفتمش : این ملائک را بگو کمی کمک ماهم بکنند او نگاهی کرد وتبسمی نمود وگفت سید چه بگووی؟ما کجا؟وملائک کجا؟ ............................... وی کسی نبود جز شهیدعبدالحسین عباس دمی که در عملیات فتح المبین به معبودش رسید .بله هرچه از خوبی های عبدالحسین بگویم کم گفته ام اواز همه نظر اخلاق ، رفتار و......سر آمد بود.
یک جمله : خدایا کمک کن اگر در صف شهدا غایبیم، در صف پیام رسانان راهشان غایب نباشیم.
راوی سید شمس الدین سید نظر زاده
۹۵/۰۲/۱۳
وبلاگ خوبی دارید. خیلی از مطالب اون استفاده کردم.